Monday, October 2, 2017

حرف هایی از سمینار سه روزۀ هانوفر در مورد کشتار زندانیان سیاسی دهۀ 1360

آخر هفته پیش (29 سپتامبر تا اول اکتبر) رفته بودم هفتمین سمینار در مورد کشتار زندانیان سیاسی در دهۀ 1360. همون گردهمآیی که هر دو سال یکبار به همت بچه های «گفتگوهای زندان» برگزار میشه. این روزها معمولا به هر مراسم و تظاهراتی که میرم قبل از هر چیز توجهم به سن و سال شرکت کننده هاست. چقدر خون تازه داره تو رگای جنبش میریزه. اینجا تعداد جوون ها قابل توجه بود. جوون هایی که فقط «شرکت کننده» نبودند؛ بلکه هرکدومشون گوشه ای از کار رو گرفته بود و می چرخوند. جوون هایی که با خودشون انرژی و ابتکار رو به جمع بزرگتر ما اضافه کرده بودند. راستش نمی خوام و نمی تونم بگم که با خودشون افکار نو هم داشتند. چون فکرهاشون نهایتا در چارچوب طرز فکرها و جهت گیری هایی بود که سابقه شون کم نیست. این نکته رو نگفتم که از ارزش کارشون کم کنم یا تاثیرات مثبتی که روی فضاهای راکد و تکراری می گذارند رو کمرنگ کنم. من روی این واقعیت انگشت گذاشتم تا راه گفتگو و جدل و نقد باهاشون باز بشه برای فکر کردن و درگیر شدن با مسائل و مشکلات بزرگتر و اساسی تر و تلاش برای پیدا کردن راه حل های واقعی. برای پشت سر گذاشتن این دنیای وارونه و زشت با این همه کشتار و جنایت و بردگی و برده سازی.
تم جامعی که سخنرانی ها و بحث های امسال را در خودش جا داده بود این بود: حافظۀ تاریخی در جدال با سکوت و دروغ. حول این تم، بحث های جالب و گاه مهمی انجام شد. نقل مو به موی حرف های تک تک سخنران ها، کار من نیست. به احتمال زیاد فایل هاش چه به شکل نوشته و چه به صورت صوتی از طرف بچه های مختلف وارد رسانه ها میشه. اینجا فقط می خوام نکات و اتفاقات مهم اون سه روز سمینار را تند تند براتون بازگو کنم که یک تصویر کلی از ماجرا داشته باشین و تشویق بشین بحث ها و جدل ها رو مفصل تر و عمیق تر دنبال کنین.
نکتۀ اصلی پیام کمیتۀ برگزار کننده از نظر من این بود که مبارزۀ زندانیان سیاسی کمونیست و چپ در دهۀ 1360 حلقه ای از زنجیر مبارزات بردگان و استثمار شده های تاریخ از زمان قیام اسپارتاکوس تا کمون پاریس و حمله به کاخ زمستانی تزار در اکتبر 1917 و راهپیمایی طولانی در انقلاب چین و مبارزات متعدد و متنوعی که از کارخونه تا روستا رو در بر گرفته. ضمنا، بعد از خونده شدن پیام، رفیقی که اون را ارائه کرد یک نکتۀ انتقادی نسبت به متن داشت. می گفت که باید در این یادآوری تاریخی حتما به مبارزات انقلابی که در جنگل ها پیش رفته و به مبارزات نماینده های طبقه کارگر که همین امروز زیر فشار و سرکوب جریان داره اشاره می شد.
بعد از پیام، یک بحث نیمه تئوریک و شاید بیشتر آکادمیک باز شد در مورد معنی حافظۀ جمعی و ربطش با حافظۀ تاریخی به عنوان زیر مجموعه ای از حافظۀ ملی که بیشتر وقت ها معنیش همون حافظۀ رسمیه ولی همیشه اینطور نیست. در این بحث کلی، جای تاریخ گویی زندانیان سیاسی سابق که اساسا فرم شفاهی داره هم معین شد. و البته به عنوان یک مثال در مورد حافظۀ ملی، این تصویر داده شد که در نتیجۀ مبارزات و رویدادهایی که حول مسئله کشتار زندانیان سیاسی در ایران انجام شده، یک جورهایی ضدیت با مجازات اعدام جا افتاده. یا خیلی در ذهن ها جا باز کرده. که به نظرم این تصویر، خودش جای بحث داره. نکتۀ آخر هم این که امروز حکومت، دروغ را جایگزین چند دهه سکوت در مورد کشتار زندانیان سیاسی کرده. ولی همه چیز در دروغ گفتن اون ها و افشای این دروغ ها خلاصه نمیشه. بلکه باید روایت تازه را از تاریخ تدوین کرد و در جامعه انتشار داد.
راستی، تا یادم نرفته یک بخش از کار این گرد هم آیی، نمایشگاه آثار هنری تجسمی بود و همین طور پخش یک کلیپ موسیقی در سالن در همون روز اول سمینار. تولید و ارائۀ آثار هنری با مضمون کشتارهای دهۀ 1360 در گردهم آیی های قبلی هم بود که همچنان دنبال میشه. ارزیابی برگزار کننده ها این بود که به طور کلی بخش هنری خیلی روی مردم تاثیرگذار بوده و امسال هم سطحش نسبت به دوره های قبل بالاتره. در این مورد خیلی نمی تونم نظر بدم. راستش، از آثاری که توی نمایشگاه دیدم، کارهای ترکیب صفحات دریدۀ فلزی و طرح ها و اِلِمان هایی که توی این «قاب»ها بود بیشتر نظرم رو جلب کرد. بقیه رو نمیدونم احتمالا مشکل سلیقۀ شخصیه که مثلا با خطاطی نمی تونم رابطه برقرار کنم. ولی اتفاقا تصمیم دارم تصویری از تابلوی خطاطی با شعار «نه می بخشیم نه فراموش می کنیم» رو که اونجا بود براتون بگذارم. اما از نظر محتوا، اساسا با اون کلیپ موسیقی که کار گروه هنری جمع برگزار کننده بود مشکل داشتم (و دارم). یک ترانه به زبان اسپانیایی از زبان یک مبارز جانباخته. ترانه ای به سبک اجراهای ویکتور خارا. و البته پر از عکس های زنان واحدهای مسلح در کردستان سوریه یا به قول معروف زنان کوبانی. خب، توی این اوضاع و احوال، بعد از نمایش علنی ارتباطات و کمک های امپریالیسم آمریکا و حضور نیروهای تعلیماتی ویژه نظامی اش در آن منطقه و حتی باز شدن زمینه های ترک مخاصمه با نیروهای بشار اسد، نمادسازی و سرمشق قرار دادن این جور نیروها در کلیپ یک جمع ضدامپریالیست را نمی توانم هضم کنم.




در ادامۀ بحث های روز اول، یک نکتۀ مهم وارد بحث شد که می تونست به بحث ها و سوالات اساسی تری دامن بزنه. و امیدوارم در فرصت های بعدی بتونیم بیشتر باهاش کلنجار بریم: ضرورت روشن کردن حلقۀ رابط بین حافظۀ تاریخی با آگاهی طبقاتی. سخنران این بخش تاکید داشت که اگر این روشن نشه، فرق بحث های ما با بحث های جذاب رسانه های رسمی و پر مخاطب روشن نمیشه. یعنی برای مخاطب ما نقش اجتماعیش رو روشن نمی کنه. بنابراین کار ما فقط جمع آوری آرشیو نیست. چون آرشیو و عکس و موزه، نقش منفعل داره. چیزهایی که توش جمع شده حالت بالقوه داره. صرفا با این کار نمیشه حافظۀ تاریخی ساخت. حافظۀ تاریخی با زبان و زمان و مکان و تجربۀ مشترک توسط گروه (خواه کوچک خواه بزرگ) ساخته میشه. به یک کلام: «این قصه را عَلَم باید؛ از قلم بر نیاید.» ضمنا این رو بگم که منظور سخنران از آگاهی طبقاتی در این بحث روشن نبود که در بخش پرسش و پاسخ گفت منظورش فقط آگاهی طبقاتی طبقۀ کارگر نیست بلکه طبقات دیگه هم با آگاهی طبقاتی مختص خودشون حافظۀ تاریخی رو می سازن. در همین بخش، تعدادی از شرکت کنندگان مخالفت خودشون رو با قربانی معرفی کردن جانباختگان مبارز اعلام کردند. و در مورد نقش منفی ان. جی. او ها در مورد مضمون دادخواهی و فکرسازی ای که حول این موضوع انجام می دهند هشدار دادند.
من از بحث های روز دوم خیلی استفاده کردم که البته معنیش این نیست که بحث های روز اول، آموزنده و مفید نبود. شاید بشه گفت که روز دوم، بحث ها متمرکزتر و زنده تر جلو رفت. اولین بحث، ما رو با ساز و کارهای سکوت و دروغ در جمهوری اسلامی آشنا کرد. مثلا اینکه این رژیم از زمانی که مستقر شد شروع کرد به ساختن یک حافظۀ جمعی جعلی. حذف فیزیکی کسانی که می توانستند عامل روایت تاریخ واقعی باشند در این کار نقش معینی بازی کرد. دفن کردن تجربۀ زندانیانی که زمان شاه هم در زندان بودند جایگاه مهمی داشت. یک مشکل جنبش چپ اینه که همه به گذشته چسبیده اند. نمی تونن به سوال چرا شکست خوردیم و چطوری می تونیم پیروز بشیم جواب بدهند. دفاعی که امروز داره از چپ صورت میگیره طوری است که انگار چپ یک پروژۀ متعلق به گذشته است. یعنی داره از چپ، دفاع «موزه ای» میشه. {به جای دفاع موضعی} در مقابل، رژیم داره با ابزار مختلف جعل تاریخ می کنه. یکی با تاریخ نگاری رسمی توسط دفاتر مطالعات استراتژیک و غیره. یکی از راه سینما و سریال سازی تاریخی حول تاریخ معاصر ایران. یکی از راه گفتگوها با چهره های جنجالی و صاحب نظر رژیم یا عناصر اپوزیسیون علنی و نیمه رسمی در مورد وقایع تاریخی به قصد تحریف تاریخ. یکی از راه نشریات تحلیلی که مشخصا برای دفن کردن اندیشه ها و گرایش های چپ تولید میشن که البته همزمان مروج ایده ها و راهکارهای اقتصاد نئولیبرال هم هستند.
سخنرانی بعدی در نقد دادخواهی حقوق بشری بود. پایۀ بحث این بود که نسبت به یک فاجعۀ واحد، رویکردهای متفاوتی بروز میکنه. نیروهای اپوزیسیون و شبه اپوزیسیون مختلف، تصویرها و راهکارهای مختلفی ارائه میکنند. این بخصوص از اوایل دهۀ 1990 شروع شده که بخشی از جامعۀ مدنی پا به میدون دادخواهی و یا افشای جنایات دولتی میگذاره ولی خودش از نظر ایدئولوژیک وابسته به حاکمیته. از طرف اینها، بحث «عدالت انتقالی» جلو گذاشته میشه. یکسری راهکارهای حقوقی و غیر حقوقی نسبت به نقض حقوق بشر در بعضی کشورها ارائه میشه. خود آمریکا از دوران کارتر، برای بازسازی چهرۀ امپریالیسم آمریکا بعد از جنایاتش و شکستش در ویتنام، به «دفاع از حقوق بشر» چنگ انداخت. اینها بحث دادخواهی را کشوندن به دایره دفاع از قربانیان «توتالیتاریسم».
یک کار دیگه ای که این ها می کنند، ربط دادن حیات و ممات کشته شدگان در جریان کشتارها به عامل فردیه (یعنی فرد قربانی و افراد خانواده های هر فرد قربانی). این ها کشتار را در سطح افراد بررسی میکنند که عملا کمی گرایانه است. عامدانه، مبارز سیاسی بودن این افراد رو از قلم میندازن. عدالت انتقالی کاری به محتوای فجایع نداره. مثلا در مورد ماهیت جنگ های ارتجاعی حرفی نمیزنه. فقط از «نقض حقوق بین الملل» میگه. یک کار دیگه شون، رویکرد یکدست ساز و تقلیل گرایانه نسبت به مقاومته. سرکوب شدگان و مقاومت کنندگان رو یک جا قرار میده. براشون یک مبارز چپ و فرخ رو پارسا وزیر دوران شاه و پری بلنده از سازمان دهنده های تن فروشی در تهران زمان شاه فرقی نداره. همین جا سخنران تاکید کرد که «این درک رو نگیرین که جون بعضی ها پر ارزش تر از بقیه است.» البته همین بخش از سخنرانی به بحث های مخالف دامن زد که باید بگم توی بحث سخنران یک سایه روشن، یک رگه از رویکرد سکتاریستی بود که عملا کارکرد کشتار و سرکوب رژیم را به صورت یک ماشین یکپارچه در نظر نمیگرفت، جنایاتش رو مورد به مورد می سنجید، و این واقعیت رو که چطور کل این کارکرد، نظام ارتجاعی رو تحکیم میکنه، کمرنگ میدید.
راستی، سخنران به درستی روی این نکته تاکید کرد که رویکردهای حقوق بشری به موضوع دادخواهی نمی خواد که دادخواهی به یک جنبش اجتماعی با هدف گسترده تر پیوند بخوره. بعد هم اضافه کرد که این ها «در مورد خشم، گزینشی عمل می کنند.» که منظورش را درست متوجه نشدم. شاید منظورش از خشم، همان قهر بود. جمعبندی مهم بحث این بود که، این نوع رویکردها به گذشته، چیزی در خود نیست بلکه با آینده نسبت دارد.
سخنران آخر در این بخش از سمینار، بحث را از زاویه ای انتزاعی تر و ساختاری تر و شاید تحلیلی تر باز کرد. اون از سطوح مختلف امر دادخواهی گفت. از سطح خانوادگی و حق ماتم تا سطح حقوقی و مسائل مربوط به دادگاه و جرم و جنایت و روشن شدن حقایق و اجرای عدالت.  بالاخره سطح سیاسی که به دو سطح قبلی گره خورده و موضوعش نجات رویاها و ایده های کشته شدگان است. سخنران معتقد بود که این پروسۀ سه سطحی به شکل تک خطی جلو نمیره و در مورد رویدادهای مختلف هم گاه تماما طی نشده و به انجام نرسیده. بعضی رویدادها کماکان انکار میشه. ابعاد و واقعیت بعضی هنوز باز نشده. اما بعضی هاشون هم هست که تا حدی توسط ساز و کار کمیته های حقیقت یاب روشن شده. اما علیرغم برداشت ها و روایت های متفاوت، همیشه یک گذشته، یک حال و یک آیندۀ معتبر است. مشخصۀ ایران متاخر اینه که در انطباق با منطق نئولیبرال، آینده هم خصوصی شده. یعنی برخلاف دوران سیکل انقلابی قرن بیستم، حالا دیگر با آرمان های اوتوپیک روبرو نیستیم بلکه اوتوپی ها فردی و مشخص می شن. ما با متزلزل شدن آینده روبروییم. این را سخنران گفت و شاید منظورش این بود که ما با متزلزل شدن مفهوم آینده روبروییم. از نظر سخنران، وجه دیگر اوضاع ایران متاخر، شیء شدن و موزه ای شدن گذشته و وسواس و خاطره و یادبوده و یک وجه مالیخولیایی هم داره. انقلاب 57 مبداء واقعیات امروزه. به معنی رویاها و شکست ها. ولی در ایران متاخر، به گذشته تبدیل می شه. و این کار، فقط یک اقدام دولتی نیست بلکه طبقات متوسط و رو به بالا که صدا دارند هم در این کار نقش دارند. یعنی معاصر را غیر معاصر می کنند. سخنران هشدار داد که «هرگاه انتقال طبیعی تجربه مخدوش شود پای موزه وسط می آید.» او برای نمونه، از عکس های آزاده اخلاقی گفت که نگاه موزه ای به رخدادهای مهم در تاریخ معاصر دارد و به جای اینکه میان ما با آن رویدادها فاصلۀ زمانی بیندازد و تاریخ را با این فاصله گرفتن اندازه گیری کند، یک فاصلۀ کیفی بین حال و گذشته ایجاد می کند. {به نظرم منظورش این بود که با این کار، آن گذشته دیگر ربطی به این حال ندارد.} در چارچوب همین رویکردها و درک موزه ایه که مثلا امسال در پاریس، شب یادمان کشتار تبدیل می شه به شب شعر. در حالی که مهم تر از یادآوری، تکراره. مهم تر از سوگواری کردن سازماندهی سیاسیه. سخنران در بخش پایانی، بحث جالبی در مورد هولوکاست و مصرفی شدن خاطره ارائه کرد. او گفت که با شروع دهۀ 1960 و اوج گرفتن جنگ سرد بود که این وسط مفهوم فاشیسم از حوزۀ تاریخ نگاری ناپدید شد و ما شاهد شکل گیری گفتمان «آنتی توتالیتاریسم» شدیم که هر انقلاب و ایده بزرگ و روایت بزرگی رو هم زیر این چتر می گنجونن.
در بخش پرسش و پاسخ این بخش، مهم ترین نکته، حضور یکی از مدافعان عدالت انتقالی و مدافع حقوق بشر بود که به توضیح و دفاع از این نوع رویکرد پرداخت و نقش مثبتی در دامن زدن به فکر و بحث و جدل بیشتر بازی کرد. دو نفر دیگر از حاضران نیز علیه تلاش محافل حقوق بشری در یکسان جلوه دادن رژیم های مرتجع و نیروهای انقلابی در زمینۀ سرکوب مردم بحث کردند و بدرستی علیه این تبلیغ فریبکارانه که «اگر اپوزیسیون هم جای این ها سرکار می آمد مردم را می کشت.»
بعد از تموم شدن بحث های صبح، از محل برگزاری سمینار تا یکی از میدون های محلۀ کارگری لیندن راهپیمایی کردیم. شعارهای فارسی و آلمانی دادیم و آخرش جمع شدیم، پیام های همبستگی بین المللی شنیدیم و قطعنامۀ کمیتۀ برگزار کننده رو خوندیم.
بعدازظهر روز دوم سمینار فرصتی شد تا اول، با معنی واقعی و تاثیرات و نتایج سیاست «عدالت انتقالی» در نمونۀ آفریقای جنوبی بعد از آپارتاید آشنا بشیم و بعد هم کارنامۀ نشریاتی که به موضوع زندان و یا مسائل مربوط کشتارهای زندان های جمهوری اسلامی پرداختند رو با هم مرور کنیم.
بعد از بحث، مراسم نمادینی در فضای سبز پشت محل برگزاری سمینار که به شکل گورستان خاوران تزئین شده بود برگزار شد که از نظر من و تعداد دیگری از حاضران بیشتر با همان درک یادمانی و سوگواری خوانایی داشت و شرکت کنندگان در این مراسم ناخودآگاه در موقعیت سوگواران بر مزارهای ناشناخته قرار گرفته بودند. این احساسی بود که به من دست داد.
تا یادم نرفته، باید به بخش همبستگی بین المللی که شب برگزار شد هم اشاره کنم. که اولش یکی از مسئولان سندیکای کارگری چپ متشکل از کارگرای کرد و ترک (ترکیه) سخنرانی کرد و ضمن اعلام همبستگی همه رو دعوت کرد که کلیه قوانین ارتجاعی و محدود کننده ای که دولت آلمان داره علیه نیروهای مهاجر یا تبعیدی اپوزیسیون دولت هاشون به اجرا میزاره متحدا مبارزه کنن. نمونه اش هم دستگیری و دادگاهی کردن 10 تا از فعالین همین سندیکای «آتیک». بعد از اون یک جوان چپ فلسطینی هم از موقعیت و مبارزه زندانیان سیاسی فلسطینی توی زندون های اسرائیل گزارش داد.
روز پایانی سمینار با نمایش فیلمی از گورهای جانباختگان کشتارهای دهۀ 1360 در شهر اهواز شروع شد که تنها نکتۀ نچسب و نامربوط آن، استفاده از شعری از شاملو با صدای شاعر بود که به موضوع اصلاحات ارضی و «انقلاب سفید» شاه مربوط می شد. و بازتاب افسوس و خشم شاملو نسبت به مردم فریب خورده و نیز فریبکارانی بود که در آغاز دهۀ 1340 به تبلیغ این مسئله پرداخته بودند. استفاده از این شعر، بیشتر درک دلخوری مبارزان از مردم را القاء می کرد که چرا در مقابل کشتارهای دهۀ 1360 ساکت نشستند و عکس العملی نشان ندادند.
ادامۀ نشست با تعریف خاطرات زندان و یاد کردن از جانباختگانی گذشت که نامشان کمتر بر سر زبان هاست و خیلی ها هنوز از مقاومت و قهرمانی های شان در زندان بی خبرند. در اینجا، شرح نسبتا مفصلی در مورد مبارزان زندان دیزل آباد کرمانشاه و لیستی طولانی و نفس گیر از اعدام شده های آنجا ارائه شد. بعدش از بین حضار، هرکس که می خواست وقت می گرفت و از یاران جان باخته اش می گفت. اینجا نمی تونم در مورد نمایش فیلمی که به گفتۀ تهیه کنندگانش می خواست شرح حالی از چند رفیق جانباختۀ سازمانی بده سکوت کنم. این فیلم در واقع بیانیه ای سیاسی در دفاع از یک تشکیلات معین و حمله و «افشاگری» از تشکیلات های مختلف بود که قصد یک کاسه کردن و یکسان نشان دادن تشکیلات های مختلف با خطوط سیاسی و ایدئولوژیک و ماهیت های متفاوت داشت. از این که بگذریم، متن شعرگونه و حماسه واری که با تصویرها همراه شده بود پر بود از واژه هایی مثل «شیرمرد»، «مرررررد» و «دوشیزگان» که بار جنسیتی نادرستی دارند. در عکس العمل به این محتوا، انتقادهای معینی از طرف چند نفر از حاضران در رد سکتاریسم و نگاه ها و ارزش های مردسالارانه و پدرسالارانه ابراز شد.
بگذارید از برنامه های هنری نشست هم بگم. از ترانه های اعتراضی و موسیقی پیشرو یک جوان افغان تبار که برانگیزاننده بود و هم زمان آدم را به فکر کردن و عمیق شدن در مضمون کلام می کشاند. سعی کنید حتما آلبوم «سرباز فراری» اثر شکیب مصدق را پیدا کنین و به آن گوش کنید. از موسیقی کُردی هم باید بگم که بیشتر حال و هوای سرودهای کومله اول دهۀ 1360 رو زنده می کرد. یا از موسیقی شیلیایی که هم بازخونی کارهای به یادموندنی ویکتور خارا بود و هم کلام با احساسی به سبک ترانه های همون دوره ها. از بازخونی ترانه های بند که هرکدوم از کلماتش برای زندانی ها یک معنی پوشیده پیدا می کرد؛ یک پیام میشد؛ و حالا هم خیلی هاشون رو به اون روزها میبره و همصدا میکنه با رفقایی که دیگه نیستن. و بالاخره باید از سرودخوندن آخر سمینار بگم که عجیب پرشور بود و روحیۀ خوبی درست کرد.
خب، این از گزارش من. فقط مونده یک دستتون درد نکنه به همۀ کسایی که برای تدارک و پیشبرد این سمینار فعالیت کردند و ابراز امیدواری برای ادامۀ کار روی همون ریلی که توی بحث ها زیاد وسط اومد: مرتبط کردن گذشته و حال با آینده. رجوع به گذشته برای گذر از حال و ساختن آینده.

No comments:

Post a Comment

خوزستان از نفس می افتد، خشم جان می گیرد

فجایع زیست محیطی در دنیای امروز اساسا نتیجه کارکرد نظام سود ـ محور جهانی سرمایه داری است. روند رو به گسترش تخریب محیط زیست در مناطق م...