Sunday, October 29, 2017



صدمین سالگرد انقلاب سوسیالیستی اکتبر نزدیک است. 
ماه اکتبر در تقویم قدیم روسیه معادل است با ماه نوامبر در تقویم کنونی دنیا. 
بر این اساس، کمونیست ها هفتم نوامبر را به عنوان سالگرد انقلاب روسیه در سراسر دنیا جشن می گیرند. 
دوست دارم متنی را که چند سال پیش در مورد تحولات فرهنگی و هنری برخاسته از انقلاب اکتبر در جامعه روسیه و سراسر دنیا نوشته بودم با شما شریک شوم. 
این متن قسمتی از یک نوشته مفصل تر است.



آتش اكتبر
 انقلاب اكتبر سال 1917 حكومت ِ موقت بورژوازی لیبرال را برانداخت. پیش از آن، استبداد فئودال امپریالیستی تزار در فوریه 1917 سرنگون شده بود. انقلاب سوسیالیستی اكتبر جامعه روسیه را از پایین و بالا به لرزه در آورد و گسستی بزرگ از گذشته را اعلام كرد. پایه های نظام سیاسی كهنه و نیز اقتدار كلیسای ارتدكس فرو ریخت و زنجیر از پای صدها میلیون توده محروم در روستا و شهر برداشته شد. نیروی عظیمی برای انجام دگرگونی های ریشه ای آزاد شد. آنچه را كه ماركس «نیروی ویرانگر فقر» می نامید به رهبری حزب كمونیست سمت و سو یافت و به روابط و نهادها و ارزش های كهنه حمله برد.  بر سر این كه چه چیزی كهنه و سزاوار نابودی است ظاهرا اختلافی در میان نبود.  نهادها و مظاهر تزاری كه از همه آشكارتر و دم دست تر بودند آماج قرار گرفت. به مظاهر كلیسا به ویژه در مناطق روستایی حمله شد، چرا كه كلیسا یكی از پایه های ستم و غارت فئودالی به حساب می آمد. صدور قوانین دمكراتیك و سوسیالیستی راه دگرگونی روابط مالكیت سرمایه داری و فئودالی را گشود. توده ها با تعریف و تصویر متفاوتی از كار و مالكیت و روابط تولیدی آشنا شدند و این امكان را یافتند كه به ایجاد نوع دیگری از مناسبات بین انسان ها بیندیشند. در ادبیات روزمره، «امر مشترك» جای «منفعت من«  را گرفت. گفتمان اتكاء به نیروی كلكتیو توده ها ترویج شد تا فكر اتكاء به قدرت های مسلط بیگانه (از خدا و كشیش های نماینده اش در زمین گرفته تا تزار و ارباب و سرمایه(  را خنثی كند. بدون این دگرگونی های اولیه (اما مهم) نطفه های ساختمان سوسیالیسم بسته نمیشد.
 قیام مسلحانه اكتبر مستقیما به جنگ خونین داخلی با قوای سفید و حامیان امپریالیستشان پیوند خورد. مصائب و نیازهای جنگ داخلی تاثیرات متناقضی بر روحیه عمومی بر جای می گذاشت و گرایش های مختلفی را در بین قشرها و طبقات جامعه و نمایندگان سیاسی آنها شكل می داد. انقلاب روز از پی روز با موانعی سرشاخ می شد كه میراث جامعه كهن بود و یا مشكلات و تضادهایی كه تازه شكل می گرفت و سر بلند می كرد. یكی از این موانع، «نیروی عادت» بود كه لنین از آن به عنوان عامل بازدارنده مهم در برابر پیشروی سوسیالیسم یاد كرد. برای غلبه بر نیروی عادت و كاهش تاثیر روحی و ایدئولوژیك سنت بر زندگی مردم، توده های كارگر و زحمتكش شهر و روستا باید ماتریالیست بار می آمدند و از قید و بند افكار و تعبیرات غیر علمی و خرافی و ایده الیستی خلاص می شدند. چرا كه افكار ریشه دار مذهبی و تعصبات تاریك اندیشانه اجازه نمی داد نیروی تاریخ ساز توده ها به حداكثر شكوفا شود. تحول فكری و فرهنگی جامعه نیاز به سیاست گذاری انقلابی داشت تا زمینه رشد و شكوفایی و تكامل را فراهم كند. نیاز به فعالیت بیش از پیش و مبتكرانه دست اندركاران این عرصه نه فقط در تولید آثار بلكه در زمینه نقد و آموزش داشت. عالیترین سطوح حزب كمونیست و دولت نوبنیاد شوروی به این امر پرداختند و شماری از برجسته ترین متفكران و چهره های ادبی/ هنری/ فرهنگی آن دوره درگیر مساله شدند.

دگرگونی فرهنگی: چالش ها و ابتكارها
از همان آغاز این پرسش مطرح بود كه آیا میتوان جامعه نو را بدون انسان های تحول یافته، بدون ذهنیت و فرهنگ تحول یافته، ساخت؟ در پاسخ عملی به این پرسش، مقوله «انقلاب فرهنگی» به ذهن لنین راه یافت و به ضرورت چنین انقلابی در شوروی سوسیالیستی اشاره كرد. منظور لنین از انقلاب فرهنگی البته باسواد كردن توده ها و آشنا كردن افكار بسته و عقب مانده با زندگی نوین و پیشرفته بود. جنبش سوادآموزی در دستور كار قرار گرفت. اولین «كمیسر فرهنگی» (یا وزیر آموزش و پرورش و روشنگری) لوناچارسكی بود كه بر اساس تئوری ها و تجارب پیشرفته جهانی در این عرصه، برنامه ای آزمایشی را به اجراء گذاشت. نظام آموزش قدیم ملغی شد. مقامات آموزشی قدیمی و برنامه درسی كه بر پایه تعلیمات كلیسایی و زبان لاتین قرار داشت كنار گذاشته شدند.  آموزش همگانی بدون مرزبندیهای جنسیتی برقرار شد.  طی سال 1918 حكومت شوروی فقط در مسكو بیش از 1000 مدرسه ابتدایی جدید تاسیس كرد. و اگر مشكل پیدا كردن آموزگاران جدید نبود بیش از اینها ایجاد می شد. دو دوره تحصیلی به وجود آمد. یكی 5 ساله و دیگری 4 ساله. دوره اول برای همگان اجباری بود. باشگاه های جوانان در محلات مختلف مسكو باز شد تا با پدیده رایج ولگردی مبارزه شود. كلاس های شبانه مخصوص زحمتكشان بزرگسال در گوشه و کنار كشور تشكیل شد. كارگران راه آهن به ابتكار خود كلاس های اكابر تشكیل دادند كه شهریه نداشت و كتاب و خوراك مجانی در اختیار شاگردان قرار میداد. گروهی از كارگران در كلاس های شبانه ای كه در وزارت امور خارجه تشكیل می شد زبان خارجی می آموختند. آموزشگاه های فنی و حرفه ای و دانشكده های هنر و ادبیات پر رونق شده بود. در همان مقطع 6 دانشگاه جدید در روسیه شوروی ایجاد شد. بر مبنای فرمان سوم نوامبر 1918 همه كتابخانه های خصوصی مایملك عمومی اعلام شد و با این كار همگان از امكان دسترسی به كتاب بهره مند شدند.
از همان دوران، سیاست گذاران شوروی برای غلبه بر آنچه نامش را «بی فرهنگی«  گذاشته بودند به فكر یافتن شكل ها و سبك هایی هنری افتادند كه برای اكثریت اهالی ملموس و قابل فهم باشد. پی ریزی «فرهنگ پرولتری و هنر پرولتری» به این صورت معنی شد كه باید به محتوا، فرم و سبك مشخص این فرهنگ و هنر نوین دست پیدا كرد و معیارها و خطوط و چارچوب مشتركی برای آثار پرولتری تعیین كرد. به موازات )و در ارتباط با) همین بحث، تحول دیگری در عرصه هنر و ادبیات آغاز شد: شكوفایی فرهنگ و هنر ملی در جمهوری های نوبنیاد خلق هایی كه قبل از انقلاب اسیر «زندان بزرگ ملل» بودند. مدون كردن و ثبت قصه هایی كه تا آن زمان سینه به سینه حفظ شده بود و تولید آثار فولكلور نمایشی و موسیقیایی آغاز شد. موضوعات و شخصیت های این آثار عمدتا مربوط به دوران های تاریخی گذشته بودند و تضادهایی را به نمایش می گذاشتند كه الزاما دستور كار و جهت گیری آینده جامعه شوروی را منعكس نمی كرد.  بسیاری از این آثار حول قهرمان پروری فردی و یا قوم پرستی می چرخیدند و غیرت و حس انتقام جویی را تبلیغ می كردند. قصه ها مردانه بودند یعنی شخصیتهای مرد در آن ها مركزیت داشتند. این قصه ها مقاومت و مبارزه توده های رعیت و یاغیان مردمی علیه اربابان و حكومتهای فئودالی را بازتاب می دادند. بنابراین مساله «به روز كردن«  ین آثار از طریق تزریق سیاست ها و شعارها و نمادهای انقلابی، و جرح و تعدیل پیرنگها و شخصیت ها مطرح شد. به ویژه تلاش شد كه جنبه های ایده الیستی و مذهبی و خرافی آن ها پاك شود و نتیجه گیریهای مبارزه جویانه و خوشبینانه و اتكاء به نیروی كلكتیو توده ها در آنها گنجانده شود. شخصیت های تهیدست و زحمتكش قهرمان داستان ها شدند. با توجه به سلطه طولانی مذهب و سنت به ویژه در مناطق عقب مانده مركزی و شرقی امپراتوری روسیه و اسارت اجتماعی زنان، تولیدكنندگان آثار هنری نوین كوشیدند در چارچوب بینش و آگاهی دوران خود تصویر نو و متفاوتی از قهرمانان زن ارائه كنند.

نفوذ فرهنگ انقلاب به جبهه غرب
بر متن آزادی و شورش و تلاطمی كه رهاورد انقلاب اكتبر بود، انفجاری از گرافیك و نقاشی و شعر و نمایشنامه و فیلم و داستان و عكس به وقوع پیوست. فرم و رنگ از قید و بند رها شد. تجربه گرایی به اوج رسید. برای كشف قابلیت های جدید زبان تلاش شد. سینما از طریق برش و تدوین خلاقانه و تغییر زبان تصویر، تاثیرگذارتر شد و معنایی  تازه یافت. رودخانه شعر و تئاتر  در خیابان ها جاری شد و صدها هزار تشنه هنر را سیراب كرد. كار و بازو و چرخ دنده به سوژه عكاسی تبدیل شد. كانستراكتیوسیتها، سمبلیستها ، فوتوریستها و سوپرماتیستها  در صحنه فعال بودند. همه، مدعی هواداری از انقلاب. همه، مدعی اینكه سبك و آثارشان بازتاب آرمان انقلابی و منافع طبقه انقلابی است. عناوین آثار مستقیما مخاطبان را به موضوعات مبارزاتی روز ارجاع می دادند. سنت شكنان پیشرو و تجربه گرا می كوشیدند به رابطه متفاوتی از مضمون و فرم دست یابند و بین اثر و مخاطب رابطه متفاوتی برقرار كنند.  رفتار توده های مردم با آثار نوگرایان همیشه یك جور نبود. بعضی را می پذیرفتند و طبعا از آن تاثیر می گرفتند. درك بعضی برایشان ساده نبود و به سختی می توانستند به فلسفه پشت فرم آن آثار و مضامین آنها پی ببرند. گاه بهت زده میشدند، گاه لبخند تمسخر به لب می آوردند و گاه فحش می دادند. برای مثال، در زمستان سرد سال 1919 قرار بود از مجسمه هایی كه دولت انقلابی به هنرمندان صاحبنام در این رشته سفارش داده بود رونمایی شود. موضوع كار: شخصیت های انقلابی در تاریخ روسیه و اروپا. در این میان تندیسی هم از باكونین پدر آنارشیسم ساخته شد. تندیس را به یكی از میدان های مسكو آوردند و دور تا دورش را با تخته پوشاندند تا وقت رونمایی برسد. اما مردم فقیر و سرما زده آمدند و رفتند و هر بار تخته ای را برای گرم كردن اجاق خانه هایشان كندند و با خود بردند. در نتیجه پیش از آن كه روز مراسم فرا رسد، باكونین عملا رونمایی شد.  مجسمه ساز كه كورولـف نام داشت تندیسی جسورانه و متفاوت ساخته بود كه هیچ شباهتی به آنچه مردم به عنوان مجسمه می شناختند نداشت. تناسبها «رعایت» نشده بود و اجزاء به حالت كوبیستی به هم متصل شده بودند. اعتراض عمومی نسبت به این تندیس آنچنان بالا گرفت كه نزدیك بود شورش شود. دولت مجبور شد باكونین را از میدان جمع كند و به انبار بسپارد.
 به هر حال دریچه های جدیدی به روی فلسفه و تئوری هنر باز شده بود. در فاصله اکتبر 1917 تا پایان دهه 1920 هر هنرمند یا نویسندهای به فراخور دیدگاه و نیروی خلاقه و سلیقه خویش به موضوع مبارزه طبقاتی و كار و تولید پرداخت. در این دوره آثاری تولید شد که از نظر مضمون و فرم فرسنگ ها از آثار سنتی، محافظه كار و گرد و غبار گرفته ای كه بدنه اصلی و سلیقه رایج هنری در جوامع سرمایه داری را تشكیل میداد جلوتر بود. سال 1918 الکساندر بلوک شعر «دوازده تن»اش را عرضه کرد؛ با آن تصویر پر ابهت از انقلاب اکتبر:
«پیش ِچشم، پرچم
خونین، در پیچ و تاب، و ناپیدا
برف میبارد از آسمان.»
همان سال ولادیمیر مایاکوفسکی «اپرای کمیک رازآلود» را به صحنه برد با «یقه چرک‌ها» و «یقه سفیدها»ی جهان سرمایه داری، با ماشین و نان و چکش و کتابی که به زبان می آمدند، با شیاطین و قدیسان دنیای اندیشه، و با زن عصبی و عاصی نمادین، در فضای «کمدی الهی» دانته. سال 1923 فرمانف با رمان «چاپایف«  و یک سال بعد سرافیموویچ با «سیلاب آهن»، مارش عظیم انسان های ساده، پر تضاد و متفاوتی را به تصویر کشیدند که در روزهای جنگ داخلی همچون تنی واحد عمل کردند تا انقلابشان از نفس نیفتد. 1924 سرگئی ِ آیزنشتاین خلاق، فیلم «اعتصاب» را ساخت و کمتر از یک سال بعد «رزمناو پوتیمکین» را عرضه کرد که کیفیت و مفهوم جدیدی به تاثیر سینما بخشید. این فیلم با استفاده از قاب بندی ها و سایه روشن های زیبا، بُرِشهای فکر شده و تنوع نماهای دور و نزدیک و بسیار نزدیک، برخی نشانه گذاری های مرجع در  هنر سینما را بنیان نهاد و خود به یکی از آثار برتر تاریخ سینما تا همین امروز تبدیل شد.  1925، سال «سیمان» فدور گلادوف نیز بود. قصۀ سنگ روی سنگ گذاشتن و اِعمال ارادۀ آهنین برای ساختن سوسیالیسم بر ویرانه های جنگ داخلی، با وجود نابلدی و بی امکاناتی و کارشکنی. 1926 ایزاک بابِل آمد با داستان های کوتاهش در مجموعۀ «سواره نظام سرخ»:  شرح روابط مردم عادی و سربازان به هنگام جنگهای بعد از اکتبر در جبهۀ گالیتسیا و لهستان و مناطق یهودی نشین روسیه. و سال 1927 « شکست» الکساندر فادیف اتفاق افتاد:  داستانی فشرده که با شرح موجز و مینیمال شخصیت هایش ردی عمیق از نقش حزب و کارگران صنعتی را در تبدیل توده ها به رزمندگان سوسیالیسم در ذهن خوانندگانش حک می کرد. «شکست» یک نمونه قدرتمند و بی بدیل نسبت به آثار کلیشه ای متعددی بود که در سال های بعد تولید شد. فادیف در آن روایت ساده و موثر و روان حتی یک بار هم از واژه های کمونیست، بلشویک، حزب و لنین استفاده نکرده بود.
سرعت دگرگونی ها در سرزمین پهناور شوروی چشم روشنفكران پیشرو و ترقیخواه در كشورهای غربی را خیره كرده بود. تحقق رویای سرنگونی بورژوازی، تحقق رهایی نیروی كلكتیو كارگران و زحمتكشان، برداشتن گام های غیرقابل تصور اما واقعی در راه رهایی زنان از زنجیر پدرسالاری و مردسالاری، به زیر كشیدن اتوریته های پوسیده مذهبی و تبدیل آنها از نماد و قدرت «مقدس» به نهادهای زمینی و قابل نقد و حذف، و تحولات دیگری كه چراغش را انقلاب اكتبر روشن كرد برای روشنفكران و هنرمندان پیشرو و انقلابی اندیش در اروپا و آمریكا امید بخش بود و مضامین آثارشان را به روشنی تحت تاثیر قرار می داد.  آنان با شگفتی و اشتیاق شاهد جهش ها و گشایش هایی بودند كه هنرمندان شوروی در فرم و سبك ایجاد می كردند و از این نوآوری ها الهام می گرفتند. البته نوآوری های فرم و سبك، چندان در رمان و باله شوروی منعكس نشد و سایه فرم های گذشته كماكان بر مضامین نو در این رشته ها سنگینی می كرد. تجربه گرایی هایی كه در موسیقی بعد از اكتبر انجام شد تركیب بندی نت ها و هارمونی سنتی را به هم زد. موسیقی جاز نیز در همین دوره به شوروی انقلابی راه یافت. اما غنا و قدرت فرم و سبك كلاسیك ها در موسیقی آنچنان بود كه نوگرایی و ایجاد دگرگونی در این عرصه نیاز به جرات مضاعف داشت.  به هر حال، جنبش (یا جنبشهای) ادبی و هنری در شوروی سوسیالیستی بیش از پیش به مثابه یك آلترناتیو واقعی در ذهن اهالی هنر و ادبیات غرب جا باز می كرد. هنرمندان و ادیبانی نظیر رومن رولان، برنارد شاو، آندره ژید، هاینریش مان و... به درستی خود را دوست یا هوادار شوروی معرفی می كردند. سیاست سركوب حكومتهای سرمایه داری غرب، سیاست سانسور مطبوعات امپریالیستی و لعن و نفرین محافل هنر رسمی نمی توانست این موج هواخواهی را متوقف كند. هنرمندان و نویسندگان پیشرو در غرب كیفیت ادبیات و هنر در شوروی را با ارتجاع هنری و سلطه روزافزون سرمایه و خرافه بر منابع و امكانات فرهنگی در جوامع سرمایه داری مقایسه می كردند و جانب شوروی سوسیالیستی را می گرفتند.

No comments:

Post a Comment

خوزستان از نفس می افتد، خشم جان می گیرد

فجایع زیست محیطی در دنیای امروز اساسا نتیجه کارکرد نظام سود ـ محور جهانی سرمایه داری است. روند رو به گسترش تخریب محیط زیست در مناطق م...